در جلسه امتحان عشق،من مانده ام و یک برگه سفید! یک دنیا حرف نا گفتنی، و یک بغل تنهایی و دلتنگی ...
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمی شود!
در این سکوت بغض آلود قطره کوچکی هوس سرسره بازی می کند!
و برگه ی سفیدم عاشقانه قطره را به آغوش می کشد!
...
عشق تو نوشتنی نیست ...
در برگه ام کنار آن قطره یک قلب کوچک می کشم!
وقت تمام است.
برگه ها بالا ...
ولی من هنوز
******************************
پرسیدم عشق چیست؟ گفت آتش است. گفتم مگر آنرا دیده ای؟ گفت نه در آن سوخته ام!
******************************
نوشته های دیگران()