در دوردستها کسی را می شناسم که قلبی به وسعت دریا دارد چشمهایش امتدادی از غمگین ترین غروب خورشید زندگیش وتبسم لبانش گلچینی از غنچه های نوشکفته بهاری است دستانش به اندازه تمام کهکشانها جای دارند وقدمهایش در امتداد زندگی او را و نگاه های عاشقانه اش را می شناسم نگاههای مملو از یاس محبت گفتار محکم واستوار عظمی راسخ او را که با تمام رودها برابر است او را که وجودش سرشار از ابی بی کران است می شناسم او را که همراه نسیم صبا می وزد اری او را می شناسم در دور دستهاست ولی دور دستی که همین نزدیکی هاست خانه اش پر از سادگی وصفا کلبه ای بی ریا ومحقر او را می شناسم .
او نیمه پنهان من است...
******************************
نوشته های دیگران()